چه شود تو را به اشارتي ، دل ما ز غصه رها كني

نسزد تو را به من غمين ، كه هزار جور و جفا كني

 

ز پي كه ميروي آنچنان ، تو عنان كشيده بشب نهان

كه بُوَد عيان مه بي نشان ، بَرِ ما به پرده چه ها كني

 

ذاكري