غزل زیر با الهام از غزل زیبای ترکی عارف و حکیم سخن آفرین ، مولانا محمد فضولی است امید مورد پسند دوستان ادیب و خوش ذوقم قرار گیرد .
آنکـه هـر لحظـه بِـرَنـگی ، قصـد جولان می کند
هر طرف جولان کند صد صیـد و قـربـان می کند
آنـکـه محـرومَـم نـمـود هـرلـحـظـه از بـزم وصال
غـیـر را هـر شـب کنارِ خویش ، مهمان می کند
آنـکـه هـر لحظـه بـه تـیـغ رشک ریـزد خون من
مِی خـورد بـا غیر و سیـرِ، باغ و بستان می کند
هــر شـبـی بـِـشنـیـد ، داد و نــالــه و افـغــان مـن
ای دریغ هـیـچَـم نگفت ، آن کیست افغان می کند
هـر زمان خـواهـد که نومیـدم کنـد ، خاطر پـریـش
پـیـش جـمـع دوسـتـان ، زُلفش پـریشان می کند
یـارِ دُشـمَـن خـویِ مـن ، قـصـدِ هـلاکـم کرده باز
گـریـه هـای زارِ مـن ، او را چـه خـنـدان می کـنـد
دردعـشـق وعـاشقی درمان هردرد وغمی است
عـشـق را نـازم کـه هـر دردی و درمـان می کند
صـبـر کـردم طـعـنـه هـای زاهـد ظاهـر پـرسـت
قـدرت صـبـر است هـر کافـر ، مسلمان می کند
نـا تـوانـم سـاخـتـه ایـن دردِ هـجـرانش ، عـزیـز
درد هـجـران را فـقـط خـوابـسـت درمان مـی کند
شاعر از شعر فـضـولی ، گیرد ایـن الـهــام هــا
او نــدارد تـرسـی از اقـرار و اذعـان مـی کـنــد
ذاکـر از عـشـق تـو دارد زخـم هـای بـی شـمـار
تـا نـبـیـنـد مُـدعـی ، از دیــده پُـنـهـان مـی کـنـد
شعر از ذاکری
لازم به توضیح است برای اینکه ابیات و مصراع ها از نظر مفاهیم نزدیک به شعر مولانا فضولی باشد ناگزیر بودم ترتیب خاصی را رعایت نمایم . بعنوان مثال درمان درد هجران ، وصل هست و ایشان تعبیر خواب را بکار می برند برای همین بنده هم دقیقاً سعی کردم از همان واژه استفاده کنم . البته می شد با کمی تغییر به این شکل نیز نوشت : (غیرِوصل ، خوابست دردم را که درمان می کند ) با سپاس از دوستان نازنینم .